کد مطلب:314471 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197

دیدم آقای بلند قامت و نورانی نشسته است
جناب حجة الاسلام آقای حاج شیخ علی اكبر شاملو، امام جماعت مسجد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام طی یادداشتی به انتشارات مكتب الحسین علیه السلام می نویسد:



[ صفحه 421]



در میدان آزادگان قم، بلوار شهید نواب صفوی، بین كوچه 5 و 7 مسجدی به نام حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم علیه السلام حدود ششصد متر زمین آن ساخته شده و ساختمان طبقه ی فوقانی آن هم در شرف اتمام است، و افراد زیادی با توسل به حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام گرفتاری هایشان رفع شد و بیمارانشان شفا یافته است و شفای مرض هایشان یكی از آن افراد خود حقیر هستم.

بنده قبلا صدای بسیار قوی داشتم. اما ناگهان صدای من طوری گرفته شد كه حدود سه سال تمام مجالس و منبر تعطیل شد. به طوری كه اگر كسی در دو قدمی من بود صدای مرا نمی شنید.

چون من با برادر صادق آهنگران مداح رفیق بودم، ایشان برای من از آقای دكتر احمدی كه در بیمارستان پاستور تهران متخصص حلق و صدا بود وقت گرفت. با ایشان رفتیم در اتاق مخصوص آقای دكتر احمدی. او با وسایل پیشرفته دقت بسیار كرد. در آخر نتیجه گرفت كه هیچ راهی ندارد جز عمل، آن هم ممكن است موفق آمیز نباشد. و پس از عمل نیز مدت یك ماه دیگر احتیاج به دستگاه برق دارد كه بتواند حرف بزند.

نزدیك محرم بود. بنده مأیوسانه به قم بازگشتم خیلی ناراحت بودم تا این كه با دل شكسته به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام توسل پیدا كردم. نزدیك صبح بود، خواب دیدم كه وارد مسجد شدم، به داخل زیر زمین مسجد رفتم دیدم آقایی بلند قامت و نورانی نشسته است. تا بنده وارد شدم سلام كردم. ایشان بلند شد و مرا در آغوش گرفته و سینه اش را به سینه ی من چسبانید و جملاتی بیان فرمود.

نفهمیدم چه فرمود. سپس بیدار شدم، دیدم احساس سبكی می كنم و درد سینه ام گویا تخفیف پیدا كرده است. از آن ساعت به بعد رو به بهبودی رفتم كه مجالس و منبرهای محرم را شروع كردم و تا به حال احتیاج به یك قرص هم پیدا نكرده ام. بعد از چند روز به آقای آهنگران تلفن زدم. ایشان باور نمی كرد كه خودم دارم صحبت می كنم وقتی كه ایشان قضیه را به دكتر گفته بود ایشان در جواب گفت: قضیه ی ایشان فقط معجزه بوده، چون صدای ایشان باز نشدنی بود. از این قبیل معجزات این مسجد زیاد داشته و من افسوس می خورم كه چرا این كرامات را از اول یادداشت نكرده ام.



[ صفحه 422]



خجل بود



عطش از آل پیغمبر خجل بود

فرات از ساقی كوثر خجل بود



به اشك دیده ی سقا نوشتند

كه سقا از علی اكبر خجل بود



چهل منزل به روی نی از سكینه

سرعباس آب آور خجل بود



به روی نیزه چشمش دور می زد

ولی اشك از زینب خجل بود